برنده ی واقعی
جزیره خیــال
داستان کوتاه طنز, مذهبی, سرکاری, عشقی و ...

عکسی جالب از جشنواره ی حامله ها این عکس برای ندیدن است! تبریک سال 92 بالا بردن اعتماد به نفس درود بر پیرمردی ... نمونه ژست برای شروع عکاسی بهتر از آقایان چطور از رعد و برق عکاسی کنیم؟ یک تمرین ساده برای تقویت چشم عکاسی ۱۰ نکته عکاسی در آتلیه برای داشتن پرتره ای جذاب تر خسرو شكيبايي گذری به دنیای زیبای پرندگان تصاویری از هواپیماهای جنگنده ایران تلویزیون ۹۰ اینچی شارپ + عکس جدید ترین و جالب ترین کپی برداری چینی ها از یک لامبورگینی! مطلب خواندنی / دشمنی عجیب و غریب یک کلاغ با یک پیرزن ! عکس/ دریاچه ی بسیار زیبا و پنج رنگ لحظه تولد حشره پس از شش ماه انتظار/برندگان جايزه تصاوير برتر علمي «اويركا 2012» معرفي شدند کاریکاتور | افزایش قیمت خودرو کاریکاتور | طرح 3-3-3-3 ادامه 6-3-3 در مدارس است کاریکاتور / راز بقا ... ! بهترین ورزش‌ ها برای افزایش متابولیسم چند نکته ورزش چه فوایدی برای افراد مسن دارد؟ دستورالعملی برای خواب عکس تامل برانگیز ورزشی آن نقطه که زیر باء بسم الله است جیبهای دلم را می گردم گفتم شبی به مهدی چه انتظار عجیبی... یک حدیث از حضرت زهرا (سلام الله علیها) چشم بادومی اشتباه است چه زیبا! گفتم دوستت دارم ! میدونم نشنیدی از من یه بار بگم دوسِت دارم نانوا هم جوش شیرین میزند یا مهدی من که نباشم


برنده ی واقعی

به نام خدا

پسر 8 ساله ی من دونده ی خوبی بود و در اکثر مسابقات مدال می آورد. روزی برای دیدن مسابقه ی او رفتم. در مسابقه ی اول مدال طلا را کسب کرد.
مسابقه ی دوم آغاز شد.
او شروع خوبی داشت اما در پایان مسابقه حرکت خود را کند کرد و نفر چهارم شد. برای دل داری به سراغ او رفتم تا نکند به خاطر اول نشدن ناراحت باشد.
پسرم خنده ی معصومانه ای کرد و گفت:
مامان یه رازی بهت میگم ولی پیش خودمون بمونه.
کنجکاو شدم. پسرم ادامه داد:
من یک مدال بردم اما دوستم نیکولاس هیچ مدالی نبرده بود و خیلی دوست داشت یک مدال برای مادر پیرش ببرد. برای همین گذاشتم او اول بشود.
پرسیدم: پس چرا چهارم شدی؟
خندید و جواب داد:
آخه نیکولاس می دونه من دونده ی خوبی هستم. اگر دوم می شدم همه چیز را می فهمید. حالا می تونم بگم پام پیچ خورد و عقب افتادم.

 


نظرات شما عزیزان:

manije
ساعت13:01---27 مرداد 1391
چه جالبه همه دیگه وب لاگنویس شدن ....



هی میگن به ما هم سر بزنپاسخ: یادم نمی یاد گفته باشم بهم سر بزن. این وب جدیدمه تا الان حداقل 10 تایی وبلاگ داشتم.


علی
ساعت21:43---26 مرداد 1391
سلام آب جون منو ببخش قصد ناراحت کردنت رو نداشتم اصلا کور شود آن که نتواند ببیند خیلی هم اسمت قشنگه دوستدارت علی
پاسخ:کی ناراحت شد؟


علی
ساعت8:23---26 مرداد 1391
سلام وبتون ترکونده یعنی درگیرتونم بدجور پرچمتون بالاست ممنون که به وب من هم سرزدی آب جون هه هه هه هه حالا چرا اسمتو گذاشتی آب؟پاسخ: برای اینکه زیرا.

پاسخ:تا حالا به آب فکر کردی. چه ویزگی های خاصی داره.


امیر(دیار عشق و انتظار)
ساعت8:29---24 مرداد 1391
بیا به من سر بزن من تو لینکت هم هستم
پاسخ:اومدم.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: موضوعات مرتبط: ، ،
:: برچسب‌ها: مسابقه دو کودکان, معرفت, درس گرفتن از کودکان, مدال, داستان کوتاه,

نویسنده : ویروس تاریخ : 23 / 5



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به جزیره خیــال مي باشد.